اگر جبهه نبود، مداحی را ادامه نمیدادم
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۲۷۰۵۵
از سال 58 خدا به ما لیاقت داد؛ قبل از رفتن به جبهه و جنگ و تا به امروز هم در خدمت مردم هستیم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - خیلیها حاج «مهدی منصوری» را در قامت یک ذاکر اهل بیت میشناسند؛ مردی که 44سال است حنجرهاش را برای امام حسین(ع) و فرزندانش وقف کرده است. میگوید پسر بچهای هشت ساله بودم که بلندگو به دست گرفتم؛ آن هم به واسطه پدربزرگی که خادم مسجد جامع ابوطالب در خیابان ابن سینای اصفهان بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از چه زمانی وارد عرصه مداحی شدید؟
من مداحی را چندسالی زودتر از جنگ آغاز کردم. دقیقا از سال 50 ، زمانی که هشت سال بیشتر نداشتم...
با چه انگیزهای رفتید سمت مداحی، آن هم از هشت سالگی؟
آن زمان پدربزرگ من خادم مسجد جامع ابوطالب در خیابان ابن سینا، کوچه دروازه نو اصفهان بود. به همین واسطه من از همان دوران کودکی در این مسجد مکبر بودم و اذان و اقامه میگفتم. چیزی نگذشت که به واسطه تشویقهای خانواده و اطرافیان، مداحی را شروع کردم و جذب این کار شدم.
یادتان هست اولین بار کجا مداحی کردید؟
دقیق یادم نیست، ولی خب قبل از انقلاب بود که در هیاتهای مذهبی و مساجد مداحی را شروع کردم.
اولین شعر یا نوحهای را که خواندید، به خاطر دارید؟
اولین نوحهای را که خواندم، شعری بود که مادرم یادم داده بود. همان شعر معروف «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؛ این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست.»
چطور این علاقه به خواندن و مداحی روز به روز در شما تقویت شد؟
اول که عنایت خداوند و مدد اهل بیت علیهم السلام بود؛ دوم هم دعای خیر پدر و مادر و لطف و بزرگواری و محبت بیش از حد مردم و در کنار همه اینها علاقه شخصی خودم. در این مدت به من ثابت شد که سعادت دنیا و آخرت هرانسانی در صورتی تامین میشود که او به جایی که تمام نیازهای دنیا و آخرتش را تامین کند، وابسته باشد. همان اهل بیت که تمامی علوم و فنون و نیازهای ما در دنیا و آخرت در معارف آنهاست.
اگر اشتباه نکنم کارتان را از ادعیه و مناجات خوانی شروع کردید! آن هم از حفظ...
بله؛ همین طور است!
بیشتر به ادعیه خوانی علاقه داشتید یا نوحه خوانی؟
من علاقه خاصی به دعا داشتم. به خواندن مضامین بسیار زیبا و دلنشین و پرمحتوای ادعیه. این شاید بیشتر مرا به ادامه راه تشویق کرد.
و چه دعاهایی را حفظ کردید؟
دعاهایی مثل کمیل، ندبه، توسل، عرفه، ابوحمزه ثمالی، زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا.
خواندن مداوم این دعاها باعث حفظ آنها شد؟
بعضی از دعاها مثل دعای کمیل، ندبه و ابوحمزه را چون از بچگی میخواندم، حفظ شده بودم. ولی خب بعضی از دعاهای دیگر را به مرور حفظ شدم. یادم است نیمی از دعای عرفه را سال 64 زمانی که از کردستان به سمت شهرک دارخویین میرفتم، حفظ کردم. چون خیلی از نشستن در اتوبوس بدم میآمد، به این نحو، سر خودم را گرم کردم.
الان هم حفظ هستید؟
دعاهایی را که در عنفوان جوانی حفظ کردم مثل دعای عرفه، به هیچ عنوان یادم نرفته، ولی بعضی دعاها مثل ناحیه مقدسه که ده سال پیش حفظ کردم، فراموشم شده است.
آن اوایل خارج از استان اصفهان هم برنامه مداحی داشتید؟
قبل از شروع جنگ و زمان انقلاب بیشتر در خود استان اصفهان بودم و در مساجد و هیاتهای مذهبی مداحی میکردم؛ جز دومرتبه ای که به مشهد و ساری رفتم.
و این مداحی کجا به اوج رسید؟
در جبهه.
کی عازم جبهه شدید؟
سال 61 بعد از عملیات رمضان.البته نه برای رزم.
چطور؟
باتوجه به مشکل مادرزادی و اینکه چشمهایم بینایی کافی نداشتند، اصلا با رفتن من به جبهه موافقت نمیشد. ولی خب آنقدر پیگیری کردم تا بالاخره رضایت مسوولان و موافقتشان برای حضور من در جنگ جلب شد.
با این شرایط چگونه موافقت مسوولان را برای رفتن به جبهه جلب کردید؟
گفتم حالا که من به دلیل عدم بینایی کامل برای جنگ و رزم مقابل دشمن لیاقت ندارم ،حداقل اجازه بدهید بروم و برای رزمندهها مداحی و نوحه خوانی کنم. که خداروشکر بعد از مدتی با خواسته من موافقت شد.
پس میشود گفت مداحی و استعدادی که در این زمینه داشتید، پای شما را به جبهه باز کرد؟
بله؛ مداحی عامل حضور من در جمع بچههای باصفای جنگ شد.
اعزامی کدام لشکر بودید؟
لشکر 14 امام حسین(ع).
اولین حضورتان در جبهه به چه شکل بود؟
اولین بار از فرودگاه هشتم شکاری اصفهان به امیدیه رفتیم. از آنجا به اهواز و بعد شهرک دارخویین و بعد تیپ 14 امام حسین(ع). آن موقع هنوز به لشکر تبدیل نشده بود.
و اولین بار کی در جبهه مداحی کردید؟
همان شب اولی که وارد شهرک دارخویین شدیم.
خاطرهای از اولین مداحیتان دارید؟
قبل از رفتن بسیار مردد بودم که آیا میتوانم در جبهه نقش موثری داشته باشم یا خیر. اصلا بروم یا نروم! بالاخره بیت المال بود و حساب یک ساعت و دوساعت نبود. تا اینکه شب اولی که به شهرک دارخویین رسیدیم، خداوند لیاقت داد دعای توسل را در مسجد امیرالمومنین(ع) و در بین رزمندگان و فرماندهان تیپ امام حسین(ع) آن زمان خواندم. آن شب آن چنان لذتی وجود من را گرفت که دیگر نتوانستم به نبودن در جمع این بچهها که هر کدامشان دنیای صفا و معرفت و معنویت بودند، فکر کنم. حال و هوای حماسی و مهم تر از آن معنویشان قابل بیان نیست. فکر کنم دیدن این صحنهها بود که من را ماندگار و برای ادامه راه پراشتیاقتر کرد.
امکان رفتن به خط مقدم و حضور در عملیاتها را داشتید؟
نه به دلیل همان مشکل بینایی، چنین اجازه به بنده داده نمیشد ضمن اینکه کارایی لازم برای رزم را نیز نداشتم.
پس با این وجود، عمده فعالیت شما در جبهه همان مداحی بوده است!
بله. من اصولا قبل از هر عملیاتی در تیپها و لشکرها حاضر میشدم و برای رزمندگان آماده جنگ، مداحی می کردم تا از لحاظ معنوی برای حضور در عملیات مهیا شوند. شبهای عملیات هم خداوند لیاقت میداد تا آخرین نقطهای که اجازه داشتم بروم-نزدیک خط مقدم- همراه بچهها باشم و برایشان نوحههای حماسی بخوانم و بیشتر اوقات قرآن هم روی سرشان بگیرم.
یعنی بیشتر در روزهای منتهی به عملیات و شبهای عملیات مداحی میکردید؟
نه، فردای عملیات هم با ماشین تبلیغات بین بچهها میرفتیم و برایشان مداحی میکردیم و یک سری بستههای فرهنگی مثل قرآن و مفاتیح و جانماز و ... در سنگرها توزیع میکردیم.
شما از ابتدای رفتن، در تبلیغات لشکر بودید؟
من چون کارایی نظامی نداشتم و نمیتوانستم جلو بروم، از همان ابتدا در خط دوم جبهه بودم و در حوزه تبلیغات جنگ خدمت میکردم. ابتدا در واحد تبلیغات لشکر امام حسین(ع) و بعد از آن به تبلیغات جبهه و جنگ در اهواز منتقل و از آن طریق، به تیپها و لشکرهای مختلف برای مداحی اعزام شدم.
چه تفاوتی بین این دو بود؟ تبلیغات لشکر با تبلیغات جنگ؟
واحد تبلیغات لشکر کوچکتر بود و فقط بچههای اصفهان را دربرمیگرفت، اما واحد تبلیغات جبهه و جنگ زیرمجموعهاش تمامی تیپها و لشکرها بودند و هرجا که نیاز به حضورم بود، میرفتم.
اولین نوحهای که در جنگ خواندید؟
اولین نوحهای که در جبهه خواندم، نوحهای بود که از آقای خورشیدی در مسجد جمکران شنیده بودم. نوحهای که عجیب به دلم نشسته بود. «چه بهار سرخیه که بوی خون میاد؛ همش عوض گل برامون نعش جوون میاد». بعدها که خاطرات را مرور میکردم با خودم گفتم عجب شعری من آن روز خواندم. این شعر که به جای تقویت روحیه، ضعف روحیه رزمندگان را به دنبال داشته است.
با چه سبکی شروع کردید؟
ما در مداحی سه نوع سبک داریم. سبکهای شاد و دلنشین، سبک حزین و غمگین و سبک حماسی و رزمی. من وقتی وارد جبهه شدم، خبر نداشتم اینجا جز سبک حماسی نباید سراغ سبکهای دیگر رفت. بیشتر از سبکهای حزین و غمگین استفاده میکردم.
و بالاخره چه زمانی سراغ سبک حماسی رفتید؟
بعد از آشنایی با حاج صادق آهنگران که به نظر من مبتکر آهنگهای رزمی و حماسی در جبهه بودند.
و اولین نوحه حماسی که خواندید....!
«فاستقم کما امرت؛ ای روان سوی حسین» اولین نوحه حماسی و پرطرفداری بود که سال 61 در جبهه خواندم.
از شعرهای کدام یک از شعرا استفاده میکردید؟
صائب اصفهانی، حبیبالله معلمی، دکتر رجایی، آقای خاکسار دزفولی، آقای حیاتی، آقای کریمی خوزستانی و آقای بشیر اردکانی.
کدام یک از نوحههایی که در جنگ خواندید برایتان بیشتر خاطرهانگیز بوده است؟
همان نوحه «فاستقم کما امرت، ای روان سوی حسین...». اولین بار این نوحه را در شهرک دارخویین خواندم و چندهزار نفر پای آن سینه زدند. نوحهای بود که هم حماسی بود، هم سوز خاصی داشت. نوار کاستش هم همه جا پخش شد و از این به بعد هرجا میرفتم درخواست میشد این شعر را بخوانم. شاعرش هم آقای خاکسار دزفولی بود. خیلی از بچه رزمندهها این شعر را گوش دادند و به شهادت رسیدند. «فاستقم کما امرت ای روان سوی حسین؛ انتظارت دارد ای خیبرشکن کوی حسین.» البته غیر از آن،«رزمنده بسیجی، بیمی زجان ندارد» شعر آقای احتشامی و «ای دلیران غیور، جبهه میعاد حضور» شعر صائب اصفهانی را هم خیلی دوست داشتم.
اولین بلندگویی را که با آن مداحی کردید، به خاطر دارید؟
بله از این بلندگوهای بوقی بود. آن موقع لشکر هنوز اکو و وسایل صوتی و دم و دستگاهی نداشت و کسی هم دنبال این چیزها نبود. هر چیزی دستمان میرسید، با همان میخواندیم.
لقب خاصی هم در جبهه داشتید؟
نه معروف بودم به منصوری.
کی رفتید سراغ سبک؟ سراغ اینکه یک سبک خاص برای خودتان داشته باشید.
از همان زمان جنگ. وقتی دیدم آقای آهنگران برای هر نوحهای که میخوانند سبک جدیدی دارد، من هم سعی کردم در نوحههایی که میخواندم، ابداع و نوآوری داشته باشم. از طرف دیگر به دلیل اینکه خودم با دستگاه و آوازهای ایرانی تقریبا آشنا بودم، سبک را میساختم و به شاعر میگفتم روی این آهنگ برای من شعر بگو.
پس میتوان گفت که شما در سبکهایتان از آقای آهنگران الگو میگرفتید؟
بله همین طور است. حاج صادق آهنگران مبتکر و خلاق آهنگ حماسی و رزمی در جنگ بود و همین برای من باعث افتخار است که بگویم شاگرد ایشان بودهام. البته این را هم بگویم که هیچ وقت سبکهای ایشان را نخواندم.
شعرهای حاج صادق را چه کسی میسرود؟
مرحوم معلمی، شاعری که کشاورز بود و در گرمترین روزهای سال در حال کشاورزی هم برای حاج صادق شعر میگفت و البته اشعارش هم عجیب به دل مینشست. هرکسی که اشعار ایشان را میخواند، گمان نمیکرد یک کشاورز خالق آنها باشد از بس رنگ و بوی نظامی داشت.انگار شاعر هزار سال دوره دافوس دیده و کار فرماندهی کرده است.
و یکی از شعرهای ایشان که دوستش داشتید...؟
«ای لشکر صاحب الزمان؛ آماده باش آماده باش....» شعری که یک مصرع آن، هزاران نفر را راهی جبهه کرد.
اولین باری که با آقای آهنگران آشنا شدید، کی بود؟ یا اینطور بپرسم اولین بار کی ایشان را دیدید؟
اولین بار که حاج صادق را دیدم، بعد از عملیات محرم بود که به لشکر امام حسین(ع) دعوت شده بودند. بعد از آن دیدار به مرور آشنایی و دوستیها بیشتر شد و آقای آهنگران از من خواستند برای فعالیت بیشتر به قسمت تبلیغات جبهه بروم.
نوحههای قدیمیتان را بیشتر دوست دارید یا نوحههای فعلی؟
هر کدامشان در زمان خودش حال و هوای خاصی داشت. شاید خیلی از اشعاری که ما آن زمان میخواندیم از لحاظ ادبیات هم در اوج نبود، اما چون حماسی بود و احساسی و عاطفی، مخاطب زیادی را جذب کرد.
استاد خاصی هم داشتید؟
در دوران جنگ بیشتر تجربی میخواندم و اغلب شاعرانی که برایمان شعر میسرودند، اساتیدمان بودند.
یعنی از محضر هیچ استادی بهره نگرفتید؟
چرا، مدتی پای درس آواز استاد شاهزمانی بودم که به نظرم ایشان نقش مهم و موثری در ابداع و نوآوری سبکهای من داشتند.
با شعر کدامیک از شاعرها بیشتر اخت میگرفتید؟
آقای خسرو احتشامی (رزمنده بسیجی) و صائب اصفهانی ( ای دلیران غیور)، آقای معلمی و آقای خاکسار دزفولی(فاستقم کما امرت...)
تا کی جبهه بودید؟
من از بعد عملیات رمضان تا اواخر جنگ را در جبهه بودم و این مدت شاید تنها در دو عملیات حضور نداشتم.
شما که نقش نظامی نداشتید، چه عاملی این همه سال در جبهه ماندگارتان کرد؟
نقش و کارکرد نظامی نداشتم، ولی اگر یک هفته رفتنم به جبهه دیر میشد، حاج حسین خرازی مواخذهام میکرد و میگفت :«شما قیامت جواب خدا را چگونه میدهید؟ اینجا رزمندگان به شما نیاز دارند؛ باید روحیه معنویشان را تقویت کرده و بالا ببرید.»
از شخصیتهای کشوری و لشکری کسی بود که بیاید جبهه و شما برایشان مداحی کنید؟
فرماندهان که بودند، محسن رضایی، رحیم صفوی، شهید ردانی، شهید کاظمی، قاسم سلیمانی، ولی خب از همه بیشتر، آیت الله طاهری به جبهه میآمدند. شبهای عملیات هم همیشه با آیت الله طاهری، تا خط مقدم میرفتم. خیلی نترس بود، بچهها وقتی می دیدند ایشان را، روحیه میگرفتند. خیلی مواقع شبهای عملیات من و آیت الله طاهری روی سر بچهها قرآن میگرفتیم.
جایی بود که شهید خرازی از شما تقاضا کنند برایشان مداحی کنید؟
بله بیشتر اوقات که میرفتم سنگر فرماندهی از من درخواست میکرد برایش بخوانم. علاقه عجیبی هم به روضه حضرت زهرا(س) داشت. البته حاجی با شهید تورجیزاده بیشتر از من اخت بود، چون هم صدای خوبی داشت و هم فرمانده گردان یازهرا(س) از گردانهای زیرمجموعه تحت امر ایشان بود.
با شهید تورجی زاده رفاقتی داشتید؟
رفاقت نزدیکی داشتیم و به گردانشان هم زیاد رفت و آمد میکردم.
رفت و آمد برای مداحی...؟
نه برای نوحه خوانی! من به دلیل علاقهای که به حضرت زهرا(س) داشتم و این گردان هم گردان یازهرا(س) و فرماندهشان هم مداح و دوست نزدیکم بود، بیشتر اوقات پاتوقمان آنجا بود و البته گردان امیرالمومنین به فرماندهی شهید احمد خسروی.
و زیباترین نوحهای که از شهید تورجیزاده شنیدید؟
به نظر من بهترین، دلنشینترین و ماندگارترین نوحهای که شهید تورجیزاده خواند، همان نوحه معروف «در بین آن دیوار و در؛ زهرا صدا میزد...» است که همه ماجرایش را میدانیم. این نوحه را شهید تورجی زاده از پشت بیسیم برای شهید خرازی خواندند وقتی حاج حسین دلش گرفته بود و خواسته بود شهید تورجی زاده برایش روضه حضرت زهرا(س) را بخواند.
چقدر دلتنگ آن روزها و نوحهخوانیهای در جبهه میشوید؟
هرچه با خودم فکر میکنم میبینم ما ضرر کردیم. متاسفانه خودخواهی و سرکشی در ما نفوذ کرده و هر روز بار گناهانمان سنگینتر میشود. دنیا جهنمی بیش نیست؛در حالی که جبهه وجب به وجبش بهشت بود. در یک کلمه ما را از آخرت به دنیا آوردند. از آن روزهای خوب فقط افسوسش برای من و امثال من مانده است. شهید خرازی همیشه با شوخی به من و حاج احمد اصفهانی میگفت: «خدا به داد شما برسد، خیلیها پای منبرهای شما گریه کردند، الان شهید شدند و رستگار ،اما شما معلوم نیست جایتان کجا باشد...!»
و کی حاج مهدی منصوری شدید؟
حاجی شدنمان هم ماجرا دارد. سال 64بود.یک شب در جبهه وقتی متوجه شدم رفقایم راهی مکه هستند، دلم شکست. دعای توسل خواندم و به حضرت زهرا(س) متوسل شدم. از ناراحتی شب هم رفتم در دل بیابان خوابیدم. نیمههای شب بود، یک نفر از سنگر فرماندهی آمد و من را از خواب بیدار کرد و گفت بیا تلفن کارت دارد. وقتی رفتم پشت تلفن، از آن طرف خط صدایی آمد که آقامهدی سریع بیا تهران، من کار مکه شما را درست کردم.
میشناختید آن بنده خدا را؟
نه؛ شوکه شده بودم. پرسیدم شما؛ گفت نیلی هستم. اول فکر کردم یکی از بچه های لشکر است سر به سرم می گذارد ، ولی بعد که حرفش را ادامه داد، دیدم نه موضوع جدیتر از این حرفهاست.
و بالاخره شما راهی شدید یا نه؟
بله راهی شدم. البته دستم هم خالی بود. مجبور شدم 30 هزار تومان قرض بگیرم. 27 تومانش را دادم برای حج، دو هزار تومانش را به خانمم و یک هزار تومان هم گذاشتم توی جیبم.
کی ازدواج کردید؟
سال 61 ازدواج کردم. چهار فرزند دارم: سه پسر و یک دختر.
شغلتان چقدر روی فضای خانواده تاثیر گذاشته از ابتدا تا به الان؟
متاسفانه یکی از آفات مداحی این است که تو کمتر با خانواده هستی ولی خب الحمدلله میدانم لقمهای که به بچهها دادهایم، به برکت امام حسین(ع) بوده است.
خانواده با شغل شما مشکلی نداشتهاند؟
نه، با اینکه همه این سال ها اذیت شدند، مخصوصا که اغلب اوقات خارج از استان هستم.
مواقعی که در خانهاید، چقدر اهل کمک کردن به خانواده هستید؟
اخیرا خوب تر شدم و بیشتر وقت می گذارم. کاری هم از دستم بربیاد ، در خدمتشان هستم.(با خنده میگوید) مثلا «چایی بیارند، من بخورم!»
اخیرا مطلع شدیم به جمع مدافعان حرم در سوریه نیز رفتهاید!
بله؛ خداوند لیاقت داد بعد از هشت سال جنگ تحمیلی، جبههای دیگر جلوی پایم باز شد و توانستم در خدمت مدافعان حرم در مناطق عملیاتی حضور پیدا کنم.
با چه انگیزهای؟
بهتر است حرفم را اینگونه آغاز کنم که در حال حاضر ما مدیون مردم سوریه هستیم نه مردم سوریه مدیون ما. در یک کلمه بگویم بچههای ما فاصله ایران و داعشیها را دو هزار کیلومتر دور کردند و به تعبیر دیگه داعشیها برای ما آمدند نه به خاطر مردم سوریه. امروز خط مقدم ما در سوریه است. و این جبهه خیلی زیاد با جبهه هشت سال جنگ تحمیلی فرق دارد. رزمندگان ایرانی امروز در سوریه مظلومتر و غریبتر هستند. بالاخره در وطنشان نیستند و تشخیص دوست و دشمن برایشان بسیار مشکل است. زبان آنها با ما متفاوت است. دشمن ما آن موقع لباسش مشخص بود، سلاحش مشخص بود، اما امروز واقعا مشخص نیست. اینجاست که غربت این بچهها مشخص میشود.
سوریه هم برای مداحی...؟
بله همین طور است.
حال و هوای جبهه سوریه را چطور دیدید؟
کسانی که به جبهه سوریه میآیند، کسانی هستند که از دنیا واقعا قطع رابطه کردهاند، کسانی که فقط خداوند را میبینند. عشقشان شهادت در راه خداست. با وجود اینکه جنگ تلخ است و گروههای مختلف داعشی و تکفیری ، احرارالشام و النصره در سوریه هستند، زمانی که دستاورد را نظاره میکنید، متوجه میشوید ایران به عنوان یک کشور مستشار توانسته فرهنگ خود را به خوبی به مردم سوریه منتقل کند. جوانان ما جوانان سوریه را با فرهنگ شهادت مانوس کردند. امروز ما نه تنها فرهنگ شیعه که فرهنگ انقلاب و مکتب امام خمینی(ره) را نیز به پاکستان، لبنان، عراق، سوریه و هر مجاهد و آزادهای که از هرجای دنیا میآید برای مبارزه با تکفیریها، منتقل کردهایم. مهم ترین کاری که امروز در جبهههای سوریه انجام میشود، این است که حتی کشور ابرقدرت روسیه هم در بسیاری از موارد از ما خط میگیرد و آنها تعجب میکنند چطور بچههای ما با این امکانات، این روحیه مقاومت و جهاد را دارند. جالب است بدانید فرماندهان روسی از ایران خواستهشان این بود که کاری بکنید سنگرهای ما کنار سنگرهای شما باشد؛ چراکه هم شما کارکرد و تدبیر و درایت و برد عملیاتیتان خیلی قوی است، هم امنیت و هم اخلاقتان.
یکی از نوحههایی که در سوریه برای مدافعان حرم میخوانید...!
مدافع حرم بیمی زجان ندارد؛ دشمن زقدرت او تاب و توان ندارد....این قله قداست، این کوه استقامت، در سنگر ولایت، در سایه امامت، پاینده باید و جاوید تا عرصه قیامت. این مهر روشنایی هفت آسمان ندارد.....
حس و حال خواندن بین بچههای مدافع حرم چقدر شبیه هشت سال جنگ تحمیلی است؟
به نظرم شباهت زیادی دارد؛ هردو گروه راه و هدفشان یکی بود.بچههای مدافع حرم امروز برای زنده نگه داشتن نهضت امام حسین(ع) وارد میدان شدهاند؛ رزمندههای هشت سال جنگ تحمیلی هم به تبعیت از الگویشان که امام حسین(ع) و اهلبیت ایشان بود، با رژیم بعثی عراق جنگیدند. ما اگر الگویی مثل امام حسین(ع) نداشتیم، نه در آن جنگ موفق بودیم نه در جنگ با داعش در سوریه و نه انقلابمان.
از مداحان فعلی کدام یک را میپسندید؟
هر گلی یک بویی دارد، ولی به نظر من معجزه قرن در حال حاضر حاج «محمود کریمی» است، مداحی که با خلاقیت و نوآوری یک هزار و پانصد آهنگ جدید خوانده است.
و بعد از حاج محمود کریمی؟
حمید علیمی، مهدی رعنایی، حاج احمد واعظ، حاج صادق آهنگران، حاج احمد اصفهانی، سروری و ...
اگر به عقب بازگردید، باز هم شغل مداحی را انتخاب می کنید یا نه؟
بله؛ البته مداحی شغل نیست. ذوق است و هنر و عشق. مداح یعنی پل ارتباطی بین انسانها و خداوند از طریق اهل بیت. یکی از دوستانم به شوخی می گفت: «شما مداحان دزدید! به تعبیر او ما دزد دل های مردم هستیم.»
نوحههای خودتان را هم گوش میدهید؟
(میخندد و میگوید) نه دوست ندارم و نه علاقهای.
یعنی تا به امروز اصلا پیش نیامده است؟
خیلی کم. بعضی وقتها که دلم میگیرد، همان «فاستقم کما امرت...» را گوش میدهم.
از چه زمانی مداحی در گلستان شهدا را شروع کردید؟ می شود گفت به نوعی پاتوق شما گلستان شهدا است!
از سال 58 خدا به ما لیاقت داد؛ قبل از رفتن به جبهه و جنگ و تا به امروز هم در خدمت مردم هستیم.
خواندن دعای ابوحمزه در گلستان شهدا را از چه زمانی آغاز کردید؟
از زمانی که جنگهای کردستان شروع شده بود.
همیشه در مداحیهایتان برای مردم ارزش خاصی قائل هستید و این جمله را هم عینا به زبان میآورید که ما هرچه داریم از این مردم داریم. علت اینکه تا این اندازه خودتان را مدیون مردم میدانید، چیست؟
اینکه خیلی این مردم را دوست دارم به خاطر این است که اگر این مردم نبودند ما هم نبودیم. مردم بودند که ما را تشویق کردند و به ما انگیزه دادند. حضرت علی هم در نامه 53 خطاب به مالک اشتر فرمودند که ای مالک هر چه داری به برکت مردم است. انقلاب ما به دست همین مردم بود، شهدای ما از همین مردم بودند؛ جنگ ما با همین مردم پیروز شد. پس ما خیلی به این مردم بدهکاریم.
اینکه شغلتان با گریه بر امام حسین(ع) گره خورده است، چقدر در زندگیتان تاثیرگذار بوده است؟
میتوانم بگویم بیتاثیر بوده ؟وقتی این همه بزرگواری و آقایی و برکت به چشم خود دیدهام.
به عنوان آخرین مبحث، برویم سراغ کرامتهایی که در جنگ دیدید...!
همیشه در دعاها میخواندم «الهی هب لی کما لا انقطاع الیک ....» خدایا من را از همه چیز منقطع کن و به خودت پیوندم بده ... من این را در جبهه دیدیم. اینکه بچهها از همه چیز بریده بودند. ما در جبهه خودمحوری ندیدم، خدا محوری دیدیم. خودخواهی ندیدیم. خداخواهی دیدیم. ما شنیده بودیم اصحاب امــام حسین(ع) شب عاشورا چه میکردند و چقدر خوشحال و خندان بودند، ما این را در جبهه و در شبهای عملیات هم دیدیم. تنها چیزی که بچهها به آن فکر نمیکردند، جانشان بود. دنیا برای آنها بیارزشترین دارایی بود. ما در جبهه معنای عشق و اخلاص و صفا و ایمان و مردانگی و ازخودگذشتگی را دیدیم. و اگر جبهه نبود من فکر نمیکردم مداحی را تا امروز ادامه بدهم. کسانی که شب عملیات بیشترگریه می کردند، سجدههای طولانی داشتند و نمازشان بااخلاصتر بود، همانها فردا شهید میشدند.
حرفی ناگفته مانده است؟
سلام ما را به مردم برسانید و به جوانها بگویید شهدا را الگوی خودشان قرار دهند. از جوانان میخواهم تاریخ را مطالعه کنند و مواظب باشند دشمن تاریخ را برای آنها تحریف نکند. اگر با قران و اهلبیت مانوس باشد هم دنیایتان تامین است هم آخرتتان...
* اصفهان زیبا / زینب تاج الدین
منبع: مشرق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۲۷۰۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مرجع اطلاعات بسیاری از مداحان و حتی برخی از روحانیون سرچ گوگل شده است
فرهنگ مدح و مداحی یکی از عوامل مهم در ترویج اندیشه اسلامی شیعی و تثبیت آن در طول تاریخ ایران اسلامی به شمار میرود و در طول تاریخ مداحان و شاعران فراوانی با استفاده از اشعار، سیره و رفتار اهل بیت (ع) را با اسلوبهای هنری و قالبهای جذاب پایدار و تأثیرگذار توصیف و به مخاطبان انتقال دادند.
به گزارش مهر، هیأت فرصتی برای پرورش انسان و انسانسازی است که اگر به این مقوله بها داده نشود و آموزشهای لازم صورت نگیرد، خسارتی را در پی خواهد داشت و چون مداحان و هیأتهای مذهبی با جمعیت قابلملاحظهای از افراد جامعه بهویژه جوانان و نوجوانان در ارتباط هستند میتوانند نقش مؤثری در تربیت آنان داشته باشند بنابراین اگر محتوایی که مداحان و هیأتهای مذهبی به مخاطبان خود میدهند، غنی نباشد ممکن است تربیت دینی جوانان بهویژه انگیزه حضور مردم در مجالس دینی با چالش روبهرو شود.
بر همین اساس در بیست و ششمین گام مصاحبه با مداحان با قاسم رضایی مداح اهل بیت (ع) گفتوگو کردیم که بخش اول آن تقدیم نگاهتان میشود:
از نقطه شروع مداحی بفرمائید و اینکه چطور وارد این عرصه شدید؟ از محضر کدام اساتید در این زمینه بهره بردید؟
اجازه میخواهم با یک شعر شروع کنم؛
هر کس به نوحه خوانی او انتخاب شد / از انتصاب حضرت ختمی ماب شد
مداح شد ز روز ازل هر کسی گلش / مخلوط با غبار ره بوتراب شد
این انتصاب ما که بر او نوحهگر شویم / قبل از ولادت من و عالیجناب شد
بر هر زبان اجازه ذکرش نمیدهند / خفاش کی مدیحهگر آفتاب شد
زیر سوالگر برود ذاکر علی / باید برای فاطمه فکر جواب شد
رحمت به محتشم که به یک نوحه خوانیاش / مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
فردا که پرسش از همه گردد چه داشتی / گوید حسین: نوحه سرایان حساب شد
در همین ابتدا بگویم که من حقیقتاً شرمنده اهل بیت هستم، از این جهت وقتی جایی میروم خجالت میکشم که بگویم مداحم و میگویم من استاد دانشگاه هستم. یک زمانی در جوانی بدون لکنت میگفتم من مداحم.
حتی زمانی که در سپاه منصب داشتم هر جا میرفتم میگفتم بگویید ذاکر امام حسین (ع) است اما الان دیگر رویش را ندارم و خود را شرمنده آل الله میدانم. من هم مانند همه شیعیان در دامن پرمهر مادرم حب اهل بیت را دریافت کردم. دایی من مرحوم مشهدی جمال قلی بیگی شاعر و نوحه سرا بود و درس خوانده مکتب خانه بود میگفت و مینوشت بعد همان را با صوت بسیار خوش میخواند. عمویم هم در سالهای قبل از انقلاب وقتی که با هیأت روستا به مشهد مشرف میشدند نوحه میخواند، آن زمان شاید چهل پنجاه تا ضبط صوت میگذاشتند و صدایش را ضبط میکردند.
مردم میگفتند استاد سبزعلی وقتی نوحه میخواند دیگر احتیاجی به روضه نیست. ایضا مرحوم پدرم هم خوش صدا و مشوق خوبی برای ما بودند روستای ما روستای پرجمعیتی بود. یک معلمی داشتیم که اهل نیشابور بود، هیأت را ایشان در روستا بنا کرد، در این هیأت نهجالبلاغه و رساله امام را برای مردم میخواند البته به دلیل شرایط خفقانی که بود میگفت رساله آیت الله خویی یا فلان مرجع است.
یادم است که اولین نوحهام را شب ششم محرم برای حضرت قاسم (ع) خواندم، حتی شعرش هم یادم است؛
خواهرم از حرم گلاب و قرآن بیار که به میدان رود نوگل باغ بهار
قاسم بن الحسن پوشد از خون کفن من غریبم
این اولین باری بود که من خواندم، لرزیدم ولی خواندم از یک طرف عمو و از یک طرف دایی مشوق من بودند نوحه که تمام شد و ترس من هم از خواندن جلوی جمع تمام شد.
من فقط نوحه میخواندم، تا اینکه انقلاب شد. یکی از دوستان ما که در دفاع مقدس به شهادت رسید ایشان اهل دعا و نیایش، دعای کمیل و زیارت عاشورا بود. ) شهید شکرالله غفوری (ما آن موقع اصلاً غیر از دعای توسل بقیه دعاها را نمیشناختیم، این شهید بزرگوار بود که دعا و زیارت خواندن را باب کرد.
من هم کنار ایشان میخواندم، تا اینکه پایم به جبهه باز شد، مخصوصاً در پادگان آموزشی سپاه چون من خوش صوت بودم فرمانده پادگان هر جایی که من را میدید در برنامههای مختلف صبحگاه، شامگاه و غیره دعوت به خواندن میکرد. تا اینکه کم کم علاوه بر نوحه سایر جوانب مداحی را مانند دعا و مناجات را هم شروع کردم. البته شهید جمال قریشی که معاون فرهنگی پادگان بودند خیلی راهنمایی میکرد.
در عنفوان جوانی در روستایمان یک کتابخانه با چهار هزار عنوان کتاب راه انداختم، اما متأسفانه یک روز که از جبهه برگشتم دیدم یک عده کتابها را ورق ورق کرده و در بین میوههای چیده شده گذاشته بودند. خیلی ناراحت شدم و با گریه به خانه برگشتم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم. مردم هم که از ارزش این کتابها آگاه نبودند آنها را برای استفاده در باغ برداشته بودند، برگشتم و از باغها آن مقداری که سالم مانده بود را جمع کردم که چیزی حدود صد و پنجاه عنوان میشد.
علاوه بر خواندن کم کم مطالعهام هم زیاد شد و شروع به نوشتن هم کردم. برای شهید بهشتی یک مقاله نوشتم، در جبهه جایزه گرفتم راجع به نهجالبلاغه هم یک نوشته دارم. یادم هست که درباره نهجالبلاغه نوشته بودم: دری است از درهای بهشت، به عثمان بن حنیف دنیاشناسی میآموزد برای حسن بن علی (ع) فلسفه بلند هستی، را تبیین میکند طلحه و زبیر را به محاکمه میکشد، شیطنت معاویه را برملا میکند و ابوموسی اشعری را در پیشگاه وجدان به محاکمه میکشاند.
شما کدام لشکر بودید؟
ابتدا کردستان و گردانهای جندالله و در سومین اعزام به لشکر ۷۲ رفتم، تقریباً پای ثابت دوکوهه و دعای کمیل و عزاداریها بودم. در آن دوران جواد علی گلی، رضا پوراحمد و حاج محسن هم بودند. خواندن برای یگانهای رزم و تشییع شهدا همیشه بود. بعد از جنگ من مسئولیت دایره قضائی و انضباطی نیروی زمینی سپاه را عهده دار شدم.
در آن موقعیت هم باز پای ثابت حسینیه امام خمینی (ره) در پادگان شهید صفوی بودم، در شهادتها و ولادتها میخواندم. آقا عزیز همیشه میگفت یا رضایی بخواند یا آهنگران، مداح از بیرون نیاورید. ایشان به شدت با مداحان سلبریتی مخالف بود. آقا عزیز جعفری علاوه بر اینکه یک چهره نظامی هستند به شدت هم فرهنگی، دقیق و منظم هستند. تقریباً از این سالها بود که در وادی مجموعه مداحان افتادم.
میتوانم بگویم از هفت هشت نفری که در این برهه با آنها آشنا شدم بهره زیادی بردم. دو جلد کتاب هم در این خصوص دارم. آبرومندان درگاه حسین (ع)، یازده پیرغلام که از دنیا رفتند. جلد دوم زندگینامه ۷۲ نفر از پیرغلامان از استانهای مختلف را نوشتم و بسیار برایم جذاب بود.
مرحوم آقای میرزاعلی آهی را از سال ۶۰ میشناختم، ایشان فرمانده کمیته استان سیستان بود خیلی نمیتوانستم ایشان را ببینیم گاهی در یادواره شهدا یا تشییع شهیدی میشد که میدیدم. از سال ۲۶ ارتباطم با ایشان مانند پدر و فرزندی شد. ایشان بنده را به نوشتن و تألیف کتاب ترغیب میکردند.
تا آن زمان من زیاد نوشته بودم اما دنبال کتاب شدنش نبودم که ایشان دستور دادند، بعد از آن تا کنون ۴۰ عنوان کتاب تألیف کردم که حدود ۶۴ تایش چاپ شده و مابقی هم در حال چاپ است. از دیگر بزرگوارانی که من از آنها آموختم مرحوم نادعلی کربلایی است، فرزند ایشان شهید حسین کربلایی همرزم ما بودند، دو تا از فرزندانشان در جبهه شهید شدند. استاد دیگر حاج اسماعیل ولی خانی بودند که حقیقتاً نظیر نداشتند، ایشان هم پدر دو شهید بودند. نام و زندگینامه این دو مداح گرامی هم در کتابم آوردهام.
از زمانی که بسیج مداحان را تأسیس کردیم با افرادی ارتباط گرفتم که فوق العاده بودند، مانند مرحوم حاج محمود اکبرزاده در مشهد، هر وقت که برای مأموریت به مشهد میرفتم به نجاری ایشان سر میزدم، مینشستم و با ایشان صحبت میکردم و از ایشان اجازه میگرفتم که کارم را در خراسان شروع کنم.
اگر بخواهم کلی بگویم همیشه سعی کردم از همه آدمها حتی از یک بچهای که میدیدم سرمشقی بگیرم. یادم هست در یک سفر کربلا یک آقای مداحی قرآن را به غلط خواند، یک پسربچه هشتساله درگوشی به این آقا تذکر داد که شما اشتباه خواندید، ایشان هم عصبانی شد و فریاد زد گفت بچه برو بگو بزرگترت بیاد پسربچه گفت من نمیخواستم خودم را معرفی کنم من حافظ کل قرآن هستم، داستان آن روز پسربچه و مداح استاد من شد که اگر کاری را بلد نبودم ورود نکنم.
این آموزه دین هم هست و اهل بیت به این مساله توصیه فرمودند که اگر کسی علم کاری را نداشت وارد آن کار نشود که این عین جهالت است. زندگینامه مرحوم علامه، حاج اکبر ناظم، آقا مصطفی هاشمی دانا، خالق فکری اردبیلی و بعضی عزیزان دیگر را نوشتم و سعی کردم از هر کدام بیاموزم.
درباره آثار و تالیفاتتان در زمینه مداحی بفرمائید؟ از بین کتابهای خودتان کدام را مهمتر میدانید و علتش چیست؟
تالیفات بنده در سه حوزه متمرکز است؛ حوزه اول که تخصصم است حوزه حقوقی است. در حال حاضر چند تا از کتابهای حقوقی من در دانشگاه تدریس میشود که یکی از آنها را خیلی دوست دارم. کتاب «حق بر آموزش» مطالعه تطبیقی لوازم و مقتضیات بر آموزش در تمام دنیا کار شده است. این کتاب در خصوص حقوق عمومی نوشته شده و رستههای مختلفی دارد.
جهاد دانشگاهی نام کتاب را به «حقی بر آموزش در اسناد بینالمللی و داخلی» تغییر داده است. از جمله بخشهای این کتاب میتوان به معلولین و آموزش، کودکان کار و آموزش، بازماندگان تحصیل و آموزش، زبان مادری و آموزش، ادبیات دینی و آموزش، جامعه شناسی، بومیسازی آموزش، لیبرالیسم و آموزش، سوسیالیسم و آموزش اشاره کرد.
حوزه دوم تالیفات بنده حوزه کتابهای تاریخی و فقهی است. کتاب «هدایت پنهان» تقریباً سه چهار بار چاپ شده است، این کتاب در خصوص نقش شبکه وکالت در پیامرسانی ائمه علیهم السلام به مردم است. از زمان حضرت جواد (ع) ارتباط مردم با اهل بیت خیلی بسته شد، اما حدود سی وکیل داشتند و از این طریق با مردم ارتباط میگرفتند.
از جمله وکلای ائمه در این دوران علی بن یقطین، علی بن مهزیار، حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و نواب اربعه بودند. این کتاب هم کتاب خوبی است که در رسانه هم از آن رونمایی شد. علامه جوادی آملی کتاب را که دیدند بوسیدند و هم از اسم کتاب هم از موضوع کتاب تقدیر کردند.
سومین حوزه تالیفات من حوزه مدیحه سرایی اهل بیت (ع) و شهدا است. چند کتاب درباره شهدا نوشتم، از جمله کتاب «دایرهالمعارف نینوا» که درباره شهدای تیپ نینوا است.
اما در حوزه مداحی سه تا از کتابهایم را خیلی دوست دارم. کتاب «چهره بیغبار عاشورا در مقتل» یک کتاب ۶۶۰ صفحهای است که آیت الله حسینی اراکی در مقدمه آن نوشتند این کتاب در اسلام بینظیر است. این کتاب تدریس هم شده است. در این کتاب ۱۰ عنصر مقتلشناسی را بررسی کردم. فایل کامل این کتاب را به یکی از مراکز مهم فرهنگی فرستادم، یک ماه بعد یک نفر از آن مجموعه با من تماس گرفت و گفت کتاب شما را بررسی کردیم، بسیار عالی است اما در اولویت ما نیست. گفتم میدانم اولویت شما این است که سی شب ماه رمضان تو دعا بگذارید، اگر اولویت فکر و تفکر بود الان به اینجا نمیرسیدیم.
روزی جامعه مداحی از مراجع تقلید اجازه نقل حدیث داشتند اما امروز بعضی مداحان در پوشش خود دچار مشکل هستند، بعضی همین حکم ساده تشبه به کفار نداشتن را رعایت نمیکنند لباسهای تنگ یا خارج از شأن یک مداح میپوشند و کار خود را هم درست میدانند.
متأسفانه مرجع اطلاعات بسیاری از مداحان و حتی برخی از روحانیون سرچ گوگل شده است، حتی مقتل را هم از سرچ گوگل به دست میآوردند و همینعدم مطالعه باعث شده تا برخی اطلاعات غلط را به مخاطب خود انتقال دهند.
به هر صورت در این کتاب شانزده عنصر مقتلشناسی بررسی شده است. در جلد دوم آن از دلایل «ما رایت الا جمیلا» گفتم. آیت الله جوادی آملی بر این کتاب تقریض کردند. در این کتاب ۶۰۰ صفحهای چند عنصر مهم و اساسی از ۱۰ عنصر مقتلشناسی را تشریح کردم و همه مطالبی هم که بیان شده بر اساس مبانی دینی، فقهی، روایی و قرآنی بوده است.
کتاب دیگری که جلد سوم همین مجموعه است کتاب فنون مداحی و روضه خوانی است که در آن از فن فهرست کردن، فن گریز، فن روانشناسی زیبایی، اخفا و اظهار خواندن در روضه خوانی و غیره گفتم.
این مجموعه سه جلدی شامل چند هزار صفحه است. متأسفانه متولیان بارها قول مساعدت دادند هنوز یک ریال هم کمک نکردند، مسئولی دیگر قول کاغذ دادند که آن هم محقق نشد، رئیس یک مجموعه شهرداری تهران کلی از کتاب تعریف کردند اما الان دو ماه است که جواب تلفن من را هم نمیدهند.
اما دو خانم و دو تا خواهر شجاع آمدند پای کار و ویراستاری این کتاب را پذیرفتند. برای این کتاب پیش فروش هم گذاشتیم که چند نفر از مداحان نفر آمدند و هر کدام با یک میلیون تومان کتاب را پیش خرید کردند. دو کتاب دیگر هم در حوزه اهل بیت (ع) تألیف کردم. یکی از این کتابها خلاصه آن مجموعه سه جلدی و با عنوان «چه بخوانیم» است. برای این کتاب هم از یک طلبه خواستم تا منابعش را جمعآوری کند. کتاب برای راحتی کار مداحان و روحانیون در قطع کوچک و جیبی است.
متأسفانه ما در کشور مشکل عزم داریم، عزم جدی در خیلی از امور و حوزهها دیده نمیشود، به خصوص حوزههایی مانند اقتصاد، خودرو، فرهنگ و امثال آن با ضعف عزم مواجه هستند. در خصوص مداحی هم به نظرم شاید فقط بنیاد دعبل با همه گرفتاریهایی که دارد، باز هم کارش را درست انجام میدهد.
اما بقیه تشکلها خیلی فعال نیستند و گویی فقط یک اسم دارند، ضربهای که تشکلهای مختلف به جامعه مداحی زدند، ضربه سختی است که راحت نمیتوان جبران کرد. از وقتی که این تشکلها ایجاد شد مجامع الذاکرین کمرنگ شد، برخی ازمجامع ۵ هزار جمعیت داشت، ماه رمضانها جا برای نشستن نبود، جلسات آقای اکبرزاده مشهد جا شاید نبود، البته خود آقای اکبرزاده هم کاریزما داشتن اما به هر نحو مجمع کارش را درست انجام میداد اما متأسفانه تشکلها حتی همان بسیج مداحان که من خودم راه انداختم، اخلال در کار ایجاد کرد.
من از روز اول هم با این کار مخالف بودم، معتقدم هیأت رزمندگان به تمام هیئات کشور لطمه زده است، از وقتی هیأت رزمندگان رو آمد هیأتهای شهرها و استانها به صورت نیمه تعطیل درآمدند، الان خود هیأت رزمندگان هم اینطور شده است. طوری که الان وقتی برنامهای میگیرند زیاد رسانهای نمیکنند، مراسم دعای ندبه شأن ازنظر کمّی تقلیل پیداکرده است، این را از آمار صبحانههایی که آماده میکنند، میگویم. در حالی که برخی جلسات هفتگی در هیأتها بیش از سیصد نفر حضور دارند، آنها نه رسانه دارند، نه امکانات خاص دیگری.
اساسا تعریف شما از فن مداحی چیست و اصلیترین کارکرد فن مداحی را در چه چیزی میبینید؟
رهبر معظم انقلاب درباره مداح و مداحی فرمودند: «مادح خورشید مداح خود است»، در همین جمله کوتاه رازها نهفته است. مداح باید بداند که مدح خورشید میکند. امروز بزرگترین اشکال مداحان ما این است که مداح نیستند و مداحی را فقط برای مداحی انجام میدهند، مانند نمازی که کسی فقط برای رفع تکلیف انجام میدهد. واضح است که چنین نمازی انسان را به معراج نمیبرد.
مداحی که صرفاً برای رفع تکلیف باشد نیز اثری نخواهد داشت، از آن بدتر زمانی است که مداح به قصد خودنمایی بخواند. گاهی هیأتها یا مداح اینقدر درگیر بنر و پوستر و تبلیغات میشوند که از اصل کار مداحی و برگزاری هیأت غفلت میکنند. گاهی هم این حجم از توجه به فرعیات و ظواهر برای پوشاندن ضعفهای اخلاقی و فنی است. در گذشته این همه طلاق در جامعه مداحی وجود نداشت اما امروز متأسفانه هست. همه اینها به این دلیل است که ما تعریف درستی از مداحی نداریم.
مداحی چیست؟ آیا صرف اینکه یک نفر برای دیگران بخواند، این مداحی است، اگر این باشد که خوانندهها هم همین کار را میکنند. مداحی چیزی فراتر از خواندن است، مداحی یعنی به درستی معرفی کردن مادح. امام رضا (ع) فرمودند: درباره ما چیزی از خود نگویید، بلکه همان را بگویید که ما راجع به خودمان گفتیم.
داستان جالبی در این باره از امام صادق (ع) نقل شده است؛ شخصی بر امام صادق (ع) وارد شد دست روی سینه گذاشت و گفت السلام علیک یا شریف، شریف صفت و ویژگی خوبی است ظاهراً این فرد حرف بدی نزده بود امام صادق (ع) قبل از اینکه جواب سلام این شخص را بدهند فرمودند برادر کنیه تو چیست گفت ابوعبدالله امام فرمود سلام علیکم یا ابوعبدالله، گفتند ما را به کنیه خودمان بخوانید، از خودتان برای ما کنیه درست نکنید.
این برخورد امام اهمیت مداحی و درست سخن گفتن درباره اهل بیت (ع) را میرساند، نمیشود هر حرفی را درباره این بزرگواران زد. فرمودند: «ان امرنا صعب مستصعب» امر ما سخت دشوار است. اما متأسفانه امروز برای خیلیها راحت شده و راحت به این قضیه نگاه میکنند. هر فردی با چند مستمع و یک بلندگو و یک شال گردن و خواندن خود را مداح میداند، اینها خوب است اما کافی نیست. مداحی اهل بیت (ع) امر خطیری است و کسی که پا در این عرصه میگذارد باید از جهات مختلف علمی، اخلاقی و عملی روی خود کار کند.
مداحی که میآید در رسانه ملی میگوید مرا به لاک مشکی آن خانم پشت دسته عزایت ببخش، معلوم است که یا چیزی از احکام دین نمیداند یا میداند و اهمیت آن را متوجه نشده است. کسی که لاک میزند جدای از آنکه خود را در پیش نامحرم تزئین کرده که حرام است نماز و طهارتش هم به مشکل برمی خورد، وقتی یک مداح چنین حرفی میزند به طور ضمنی این عمل غلط را تأیید کرده است.
به قول شاعر:
دلم قربانی آن سر که با خنجر کند بازی / به روی نیزه دست افشان، رود تا سر کند بازی
مرا روزی خور خوان خسان کردند و میترسم / در این بازار، زر با حرمت بوذر کند بازی
چو واعظ پایبند صحبت خود نیست، جادارد / که حرمت بشکند، محراب با منبر کند، بازی
خدا فرمود: با جبرائیل دنیا جای بازی نیست / که با انگشتری، یک لحظه پیغمبر کند بازی
مرا در دل به گاه مرگ این یک آرزو باقی است / که ابراهیم دل با آتش محشر کند بازی
خلاصه بگویم، فن مداحی این است که مداح از همه علوم بداند، عربی بلد باشد، چرا که همه کتابهای ما یا ترجمه عربی شده یا از عربی ترجمه شده است.
مداح باید بتواند از این کتابها استفاده کند. الان متأسفانه اگر کتاب نفس المهموم را جلوی بسیاری از مداحان بگذارید نمیتوانند بدون غلط از رویش بخوانند. یا کتاب «قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار» فرهاد میرزا معتمد الدوله، این کتاب هم کتاب باارزشی است، اما چند نفر با آن آشنا هستند یا میتوانند از رو بخوانند. متأسفانه مداحان ما با کتابهای مرجع آشنایی ندارند.
من جایی برای آزمون و تست رفته بودم، به یک نفر گفتم چه کتاب مقتلی خوندی گفت جلد یک و دوی گلچین احمدی، گفتم آن کتاب ده جلد است باید همهاش را میخواندی اما این مقتل نیست. پرسیدم دیگر چه خواندی گفت لهوف گفتم معنی لهوف را میدانی گفت احتمالاً جمع لحاف است، یعنی این بنده خدا اصلاً کتاب را نمیشناسد و فقط یک چیزی شنیده است.
وقتی یک نفر حتی معنی نام کتاب را نمیداند، چطور میخواهد از این کتاب برای مردم نقل کند. به همین دلیل است که میگویم مداح باید با علوم مختلفی که با مداحی در ارتباط است مانند عربی، علم رجال، صرف و نحو و غیره تا حدودی آشنایی داشته باشد.
باید با راویان صحیح حدیث و جاعلان حدیث آشنایی داشته باشد تا دچار اشتباه نشود، ما حتی در برخی از کتب حدیثی، احادیث جعلی داریم، مداح باید حواسش به این مسائل باشد، هر حرفی را نقل نکند هر مطلبی که از هر کتابی خواند بلافاصله برای مردم بازگو نکند، کتب مرجع را بشناسد، احادیث و روایات معتبر را بشناسد و از آنها استفاده کند. مداحی که با کتاب و مطالعه سروکار ندارد و محل رجوعش سرچ گوگل است به درد مداحی نمیخورد.
توانمندی در این بخش از فنون مداحی شاید از هر بخش دیگری مهمتر و واجبتر است، اگر مداح به لحاظ موسیقی و فن خواندن چندان هم حرفهای نباشد قابل تحمل است اما اینکه حرف بیسند و مدرک بزند و اطلاعات غلط به مردم بدهد با هیچ چیز قابل جبران نیست. البته فنون خواندن و زیبا خواندن هم در جای خود مهم است. ما یک مجموعه آموزشی با عنوان الحان الذاکرین تهیه کردیم که شامل هزار صفحه کتاب و ۷۲۷ ساعت نغمات با ذکر نام دستگاه، آواز یا گوشه مناسب میباشد.
ده هزار نسخه از این مجموعه در سال ۷۰ به فروش رفت. در گذشته اینقدر جلسات مداحی زیاد نبود، شاید در یک روستا یا شهر سالی ده یا بیست روز مجلس مناسبتی محرم یا ماه رمضان بود و تمام میشد. اما الان به هر مناسبتی مجالس برگزار میشود، این شرایط جدید میطلبد که علم و آمادگی مداح هم صد برابر قبل شود. البته بعضی از مناسبتهایی که جدیداً باب شده هم جای تردید دارد و مداحان باید حواسشان به این مناسبتسازیها باشد. آیا اینها را امام صادق (ع) گفته امام باقر (ع) گفته، خب اینها بدعت است.
مداح باید حواسش به این موضوعات باشد و درگیر بدعتها و رسم و رسوم من درآوردی نشود. باید مداحان و علمای تراز گذشته را الگوی خود قرار بدهیم، آنها چطور رفتار کردند ما هم راه آنها را برویم، نقل است به مرحوم قاضی نور الله شوشتری ایراد گرفتند، سه سال منبرش را تعطیل کرد رفت تحقیق و مطالعه کرد حتی به هند رفت و در یک کتابخانه در هند منبع حرفی را که راجع به امام حسن عسکری (ع) زده بود پیدا کرد، برگشت و به مردم گفت این سند حرفی است که من درباره امام زدم، این شیوه و رفتار اهمیت مساله را میرساند، ضمناً سختی کار را هم میرساند. مداح باید وقتی حرفی میزند معتبر باشد، باید طوری حرف بزند که مردم بتوانند روی حرفش حساب کنند و بدانند که حرف بیخود و بیسند نمیزند.